این دنیا خیلی کثیفه پارت: {۱۳}
{دو ماه بعد ~~}
دیگه اخرای ماه فیلم برداری بود .
همه اوامل خوشحال بودند که فیلم برداری داره به پایان میرسه ولی گوجو خوشحال نبود.
اما گوجو در این دو ماه چیزی رو فهمیده بود که خیلی طول کشید تا به خودش ثابت کنه .
گوجو عاشق میا شده بود !
اما اونقدر شجاع نبود که بخواد این رو بهش بگه ...
میترسید ..
میترسید که رد بشه ..
میترسید که روی احساساتش پا گذاشته بشه ..
اما میا همچین دختری نبود .
همه بازیگر ها در حال صحبت بودند و دور میز روی صندلی نشسته بودند.
یک قرار کاری نبود .
برای خوش گذرانی بود .
همه با رویی خندان با هم صحبت میکردند.
میا دامن بلند سفیدی تا زانو پوشیده بود و یک شومیز زنانه قهوه ای رنگ پوشیده بود .
و موهای کِرِمی رنگش رو بافته بود .
گوجو هم شومیز سفید مردانه ای پوشیده بود با شلوار مشکی .
همه مشغول صحبت بودند که ناگهان دست میا به شراب برخورد کرد و ریخت رو لباس گوجو.
میا سریع از روی صندلی بلند شد و اومد نزدیک و با دستمال سفید که در دستش بود گفت" گوجو سان .. واقعا متاسفم.. خیلی ببخشید "
گوجو به چشم ابی رنگ میا خیره شده بود .
محو چشم هاش بود .
حتی به لباسش اهمیت هم نمیداد .
گوجو دست میا رو در دستان خودش گرفت.
چشم های ابی رنگش خمار شده بود و به میا نگاه میکرد .
درست بود ، گوجو مست بود .
دست میا رو گرفت و کشوندش سمت ماشین و رانندگی کرد .
میا خیلی تعجب کرده بود و کمی هم بابت شراب روی لباس گوجو خجالت میکشید اما بعدش فهمید که گوجو مسته و گفت " گوجو سان... میخواید من رانندگی کنم؟ "
گوجو خیلی خمار گفت " ...
{♡}
دیگه اخرای ماه فیلم برداری بود .
همه اوامل خوشحال بودند که فیلم برداری داره به پایان میرسه ولی گوجو خوشحال نبود.
اما گوجو در این دو ماه چیزی رو فهمیده بود که خیلی طول کشید تا به خودش ثابت کنه .
گوجو عاشق میا شده بود !
اما اونقدر شجاع نبود که بخواد این رو بهش بگه ...
میترسید ..
میترسید که رد بشه ..
میترسید که روی احساساتش پا گذاشته بشه ..
اما میا همچین دختری نبود .
همه بازیگر ها در حال صحبت بودند و دور میز روی صندلی نشسته بودند.
یک قرار کاری نبود .
برای خوش گذرانی بود .
همه با رویی خندان با هم صحبت میکردند.
میا دامن بلند سفیدی تا زانو پوشیده بود و یک شومیز زنانه قهوه ای رنگ پوشیده بود .
و موهای کِرِمی رنگش رو بافته بود .
گوجو هم شومیز سفید مردانه ای پوشیده بود با شلوار مشکی .
همه مشغول صحبت بودند که ناگهان دست میا به شراب برخورد کرد و ریخت رو لباس گوجو.
میا سریع از روی صندلی بلند شد و اومد نزدیک و با دستمال سفید که در دستش بود گفت" گوجو سان .. واقعا متاسفم.. خیلی ببخشید "
گوجو به چشم ابی رنگ میا خیره شده بود .
محو چشم هاش بود .
حتی به لباسش اهمیت هم نمیداد .
گوجو دست میا رو در دستان خودش گرفت.
چشم های ابی رنگش خمار شده بود و به میا نگاه میکرد .
درست بود ، گوجو مست بود .
دست میا رو گرفت و کشوندش سمت ماشین و رانندگی کرد .
میا خیلی تعجب کرده بود و کمی هم بابت شراب روی لباس گوجو خجالت میکشید اما بعدش فهمید که گوجو مسته و گفت " گوجو سان... میخواید من رانندگی کنم؟ "
گوجو خیلی خمار گفت " ...
{♡}
۴.۹k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.